انسان کامل
آمد و خورشید را آواز داد
قمریان خسته را پرواز داد
گفت ای احساس قربانی شده
ناله ی در سینه زندانی شده
خستگی می بارد از گفتار تو
رنگی از شک دارد استغفار تو
باید از جا خاست ، تا محراب رفت
پا به پای شعله ها بی تاب رفت
کوچ را با شیوه ی ترتیل خواند
درد را، با حلق اسماعیل خواند